فرهنگ امروز/ صالح نجفی:
1 . «ناخودآگاه زیباشناختی» ژاک رانسیر به فارسی درآمده است. کتابی کم حجم و پرمغز و لابد وسوسه انگیز برای ترجمه کردن. چه کتابی بهتر از این؟ نسبت فروید با زیباشناسی: مضمونی بس جذاب، پرورده در دستان یکی از خلاق ترین فیلسوفان رادیکال زنده فرانسه. رانسیر در همان سطرهای آغازین کتاب تکلیف خواننده را روشن می کند: او قصد ندارد درباره امکان یا نحوه استفاده از نظریه ناخودآگاه فروید در قلمرو زیباشناسی بحث کند. قصد ندارد درباره «روان کاوی هنر» یا واژه ها و مفهوم هایی صحبت کند که مورخان و فیلسوفان هنر از بعضی تزهای فروید یا لکان وام گرفته اند. رانسیر اعتراف می کند که تبحر یا صلاحیتی در زمینه نظریه روان کاوی ندارد و از آن مهم تر اینکه علاقه ای ندارد به استفاده از مفهوم های فرویدی برای تحلیل و تفسیر متن های ادبی یا آثار هنرهای تجسمی. سوال رانسیر این است که چرا تفسیر این متن ها و این آثار نقشی چنین راهبردی و محوری در کوشش فروید برای اثبات «مناسب بودن» مفهوم های روان کاوی و قالب های روان کاوانه تعبیر و تفسیر دارد.
تا این جای کار، ترجمه فارسی ایراد چندانی ندارد- به جز لغزش هایی کوچک، مانند «تز های پیشرفته فروید یا لکان» در برابر particular theses advanced by یعنی «تزهای مشخصی که فروید یا لکان عرضه کرده اند.»
اما یکباره در صفحه دوم به چیزهای عجیبی برمی خوریم: «اعضای حرفه روان کاوی پیش تر شرایط همذات پنداری پدر روان کاوی با قیم «الواح قانون» یا اهمیت سرگردانی او میان بادبادک و کرکس را برای ما توضیح داده اند.» (ص16) مترجم فارسی در پانوشتی به رساله ای که فروید در سال1910 درباره کودکی لئوناردو داوینچی نوشت اشاره می کند: پژوهشی روان کاوانه درباره زندگی لئوناردو بر پایه نقاشی هایش. (البته معلوم نیست چرا نام رساله فروید را «روان کاوی لئوناردو داوینچی»ثبت کرده.) باری، مترجم در پاورقی می نویسد: «فروید... به بخشی از خاطره کودکی داوینچی اشاره کرده و با قرائت خاصی از کرکسی که او در خواب دیده است، با استفاده از رمزنوشته های مصریان باستان که در آن ترادفی میان کرکس و الاهه مادر ( mut) دیده می شود، به نتایج مناقشه انگیزی درباره تمایل همجنس خواهانه او می رسد.» توضیح بدی نیست؛ اما روشن نیست که از دید مترجم، اعضای حرفه روان کاوی دقیقا چه چیز را برای ما تبیین کرده اند: «سرگردانی فروید میان بادبادک و کرکس را» (؟)
چنان که زندگی نامه نگاران لئوناردو نوشته اند، پس از اتهام های همجنس خواهی که در سال 1477، به لئوناردو وارد کردند، او کارگاه نقاشی وروچیو را ترک گفت و به طور مستقل کارش را از سر گرفت. و چنان که مشهور است فروید برای پی بردن به رمز و راز تمایلات جنسی نابغه عهد رنسانس به یکی از یادداشت های او استناد می جوید. لئوناردو در میانه بحثی راجع به پرواز پرندگان می نویسد: «یکی از نخستین خاطره هایی که از کودکی به یاد دارم این است که یک بار که در گهواره ام دراز کشیده بودم پرنده ای در ایتالیایی: [nibbio] فرود آمد و دهانم را با دمش گشود و چندین بار با دمش به لبانم ضربه زد.» این یادداشت از نظر فروید کاشف از راز «همجنس خواهی منفعلانه» لئوناردو است. خب، آنچه «اعضای حرفه روان کاوی» به ما توضیح داده اند این است که فروید در تحلیل خود بر ترجمه نادرست یا، درست تر بگویم، ترجمه نادقیقی از واژه nibbio تکیه می کند. از بدبیاری فروید، مترجم آلمانی یادداشت های لئوناردو در کتابی که به سال1904 تحت عنوان «لئوناردو داوینچی، متفکر، محقق و شاعر»منتشر کرد واژه موردنظر را به Geier برگرداند، معادل با vulture در انگلیسی و کرکس در فارسی. و آنگاه نظریه خود را استوار بر این داده تاریخی کرد که در هیروگلیف های مصری، «کرکس» و «مادر» را به شکل کرکس نشان می دادند زیرا این دو واژه در مصر قدیم به لحاظ آوایی با هم جناس داشتند: هر دو ‘mut’ تلفظ می شدند. ترجمه دقیق nibbio به زبان انگلیسی می شود kite. شیرین کاری مترجم فارسی در اینجا آشکار می شود: لغزشی که فروید به خواب هم نمی توانست ببیند. بله، kite به معنای بادبادک است اما فروید «کرکس»را با «بادبادک» اشتباه نگرفته است یا به قول مترجم ما میان بادبادک و کرکس سرگردان نشده است که اعضای حرفه روان کاوی در صدد برآیند تا «اهمیت» (!) این سرگردانی را برای ما توضیح دهند. کافی است مترجم به فرهنگ لغتی رجوع می کرد تا ببیند معنای دوم kite «زغن» یا «کورکور» است، نوعی پرنده شکاری کوچک شبیه باز یا قوش که در محل زندگی لئوناردو فراوان بوده: نکته اینکه این پرنده گاهی وقت ها لاشخوری (یا حتی زباله گردی) می کند. فروید هنگامی که به این لغزش ناشی از ترجمه نادقیق پی برد سرخورده شد. نزدیک به یک دهه پس از انتشار رساله اش در باب لئوناردو (و یک سال پیش از چاپ انقلابی ترین مقاله اش، «ورای اصل لذت»، فروید در نامه ای به لو اندریاس سالومه مقاله مربوط به تمایلات جنسی لئوناردو را چنین وصف کرد: «تنها چیز زیبایی که در تمام عمر نوشته ام.» شاید فروید نبایستی دست از طلب می داشت: در اسطوره های مصر باستان، «ایسیس» (Isis) ایزدبانوی حامی سحر و جادو و طبیعت است که مصریان قدیم او را به عنوان مادر ایده آل می پرستیدند: او دوستدار بردگان و گناهکاران و ستمدیدگان و رنج کشیدگان بود، ولی به راز و نیاز دولتمندان و حاکمان نیز گوش می داد. نکته اینکه او را گاهی به صورت «زغنی» (kite) تصور می کردند که بر فراز پیکر برادر و شوی اش «اوسیریس» (Osiris) -رب النوع معاد- پرواز می کند تا او را دوباره زنده کند. بدین اعتبار، «ایسیس» با رستاخیز مردگان نیز پیوند می یابد. شاید بتوان لئوناردو را به هنگام مطالعه و تشریح تن مردگان، در بحبوحه بحرانی که دامنگیر کار خلاقه اش شد، همسان ایسیس- زغن در اسطوره های مصری گرفت و از پیوند ایسیس با مادر آرمانی هم غافل نشد. چنان که می دانیم تابلوی مورد تحلیل فروید در این زمینه تابلوی «مریم عذرا و کودک به همراه هانای مقدس» بود. هانای مقدس (St Anne) بنا به بعضی روایات مادر مریم بود و بنابراین در شاهکار داوینچی عیسای خردسال را در نزد مادر و مادربزرگش می بینیم و مریم عذرا روی پاهای مادرش نشسته است: هر دو با لبخندهای مرموزی که محصول تکنیک خارق العاده داوینچی، یعنی sfumato، بود (به معنای «تدریجا ملایم ترکردن رنگ تا سرحد محو شدن»). از دید فروید، راز لئوناردو را می باید در این واقعیت جست که مریم و هانای مقدس در کار داوینچی فاصله سنی چندانی ندارند (در حد مادر و دختر) و از این رو لئوناردو عملا برای عیسی دو مادر کشیده است.
2. کار مترجم فارسی ایرادهای دیگری هم دارد که از بعضی از آن ها می توان با دیده اغماض گذشت ولی ترجمه واپسین پاراگراف کتاب یکباره آب پاکی را روی دست خواننده می ریزد: «پس رابطه بین دو تلقی ناخودآگاه، شکل تقاطع تکینی را به خود می گیرد. روانکاوی فرویدی، پیش فرض انقلاب زیباشناختی ای است که ابطال کننده قاعد[ه] علی بازنمایی کلاسیک است و قدرت هنر را با همسانی بی واسطه اضداد... شناسایی و این همان می کند. روانکاوی فرویدی پیش فرض ادبیاتی برمبنای قدرت دوگانه گفتار خاموش است.» (ص 81-82)
فرض کنید شما ژاک رانسیر، روانکاوی فروید و «انقلاب زیباشناختی»را نمی شناسید و حتی نام اینها هم به گوش تان نخورده باشد و دست بر قضا ترجمه انگلیسی کتاب رانسیر را ورق می زنید و می رسید به این جمله که:
Freudian psychoanalysis presupposes the aesthetic revolution that…
باز هم فرض کنید معنای presuppose را نمی دانید. کافی است فرهنگ لغت را باز کنید: presuppose یعنی «مسلم فرض کردن»، «فرض را بر این قراردادن»، «مقتضی» یا «مستلزم چیزی بودن»و به اصطلاح «پیش انگاری کردن». روشن است که نویسنده می گوید: «روانکاوی فروید انقلاب زیباشناختی را مسلم فرض می کند»، یعنی«ظهور روانکاوی فروید مستلزم وقوع انقلاب زیباشناختی است.» حال، فرهنگ لغت را کنار بگذارید: مترجم ما پس از هشتاد صفحه ترجمه کردن هنوز درنیافته که تز اصلی کتابی که خوانده و به فارسی برگردانده این است که بدون انقلاب زیباشناختی فروید نمی توانست از «فیگورم ادیپوس برای اثبات فرضیه ها و قضیه های نظریه خود بهره جوید و نهضت روان کاوی را به راه اندازد. از این بدتر، انقلاب زیباشناختی از نظر رانسیر با نوشته های متفکرانی چون فریدریش شیلر که در سال1805 درگذشت پا می گیرد. انقلاب زیباشناختی به طور مشخص با نهضت رمانتیسم آلمانی پیوند دارد و مترجم ما از خود نمی پرسد که چگونه ممکن است روانکاوی فرویدی (که در سال های پایانی قرن نوزدهم قوام می یابد) پیش فرض انقلاب زیباشناختی (واقعه ای متعلق به اواخر قرن هجدهم) باشد.
در صفحه82 ترجمه، صفحه یکی مانده به آخر کتاب، می خوانیم: «بنابراین او به درون چارچوب رژیم بازنمودی هنر، فیگورها و ساختار پیرنگ هایی بازمی گردد که این رژیم کهن در اختیار او می گذاشت و انقلاب زیباشناختی ردشان کرده بود.» روشن نیست مترجم چه می گوید ولی معلوم است یک یا چند جای کار می لنگد. ترجمه انگلیسی را بخوانید:
He thus brings back within the frame of the representative of art the figures and plot structures that this old regime had rejected and that it took the aesthetic revolution to put at his disposal.
وقتی جمله انگلیسی را می خوانیم از خود می پرسیم مبادا عمدی در کار بوده تا معنای جمله به صورت معکوس به فارسی منتقل شود، چون بعید است مترجم ما فعل rejected را نفهمیده باشد یا فاعلش را به اشتباه «انقلاب زیباشناختی» گرفته باشد.
اما راستش را بخواهید همه چیز از اشتباهی ساده و ابتدایی آب خورده است. مترجم ما حواسش نیست که bring back متعدی است و به هیچ وجه نمی توان آن را به «بازمی گردد» ترجمه کرد و چون مفعول آن را تشخیص نداده، جمله بی معنایی را که خواندید تولید کرده است. رانسیر می گوید: فروید چهره ها
(figures) و ساختارهایی را احیا می کند که نظام قدیمی تفکر درباره هنر یا به تعبیر رانسیر «رژیم مبتنی بر بازنمایی» آنها را رد کرده و پس زده بود و نیاز به وقوع انقلاب زیباشناختی بود تا آن چهره ها و ساختارها در اختیار فروید قرار گیرند، منتها تنش یا تناقض درونی پروژه فروید این بود که او چهره ها و ساختارهای مردود از نظر نظام مبتنی بر بازنمایی را در درون چارچوب همین نظام دوباره به صحنه می آورد و به تعبیری که شارحی درباره کانت به کار برده فروید مانند یک «اصولگرای انقلابی یا اصلاح خواه» رفتار می کند.
3. ناآشنایی یا عدم آشنایی کافی با زبان مبدا کار دست ما مترجمان حاشیه ای و به تمام معنای کلمه «جهان سومی»می دهد ولی هر مترجم باوجدانی در قبال جمله هایی که در زبان مقصد تولید می کند «مسوول» است، نه فقط در قبال خواننده های احتمالی بلکه در پیشگاه شعور خودش. در صفحه57 ترجمه می خوانید: «هدف اولیه او [= فروید] ایجاد نوعی سبب شناسی جنسی برای پدیده های هنری نبود، بلکه بیشتر دخول به درون این تصور از اندیشه ناخودآگاه بود که فراهم کننده تولیدات رژیم زیباشناختی هنر به واسطه هنجار آنهاست.»
من به قطع یقین می دانم که خود مترجم معنایی از این جمله ها دستگیرش نمی شود. متاسفانه مترجم ما ترکیب provide with را نمی شناسد: provide sb with sth یعنی «برای کسی، چیزی را فراهم کردن» یا «چیزی را در اختیار کسی گذاشتن». به ترجمه انگلیسی نگاه کنید:
But rather to intervene within the notion of unconscious thought that provides the productions of the aesthetic regime of art with their norm.
بله، فروید در وهله اول قصد ندارد یک نظام «تعلیل جنسی» برای تبیین پدیده های هنری به وجود آورد، یعنی کارهای هنری را بر پایه تمایلات یا مسایل جنسی توضیح دهد (مانند کاری که مارکسیست های اصولگرا با تقلیل و تحویل همه چیز به زیربنای اقتصادی انجام می دهند.) فروید بنا ندارد (به قیاس از دترمینیسم اقتصادی)، نوعی نظام مبتنی بر موجبیت علل جنسی بنا کند. فروید می خواهد در چارچوب مفهوم «تفکر ناخودآگاه» مداخله کند (یعنی میدان مداخله نظری فروید، مفهوم تفکر ناخودآگاه است- تفکری که از نظر رانسیر ابتدا و پیش از آن که در قلمرو مطالعات بالینی فروید صورت بندی شود، در میدان زیباشناختی و از طریق وحدت بی واسطه «پاتوس» و«لوگوس» یا «فعالیت» و «انفعال» بالیده بود). باری، از نظر رانسیر، تفکر ناخودآگاه همان انگاره خارق اجماعی است (تفکر ناخودآگاه یعنی «تفکر آن چیزی که فکر نمی کند») که هنجار تولیدهای رژیم زیباشناختی هنر را فراهم می کند.
4. ترجمه فارسی «ناخودآگاه زیباشناختی»، در کل، ناامیدکننده نیست اما توقع خواننده را هم برنمی آورد. در صفحه27 می خوانیم: «پس چه چیزی این عقلانیت دراماتیک [میان قهرمان و تماشاگر] را مصالحه می دهد؟ شکی نیست که شخصیت اصلی اودیپ، خود «سوژه» است». از عبارت داخل کروشه ای که مترجم افزوده می توان فهمید کجا را نفهمیده است:
What then compromises this dramatic rationality? There can be no doubt: it is the”subject”, the character of Oedipus himself.
درست است که فعل compromise به معنای «مصالحه کردن» و «حد وسط را گرفتن» است ولی به هیچ وجه به معنای «مصالحه دادن» نیست. اصلا این فعل در معنای متعدی اش دلالت دارد بر «به خطر انداختن» و «لطمه زدن» یا «بدنام کردن». رانسیر در پی پاسخ این سوال است که کجای کار نمایشنامه «ادیپوس شهریار»، شاهکار جاودان سوفوکلس، ایراد دارد. عنوان فصلی که این جمله را از آن نقل کردیم «یک سوژه معیوب» است: سوژه به معنای «کارمایه» یا «موضوع»، به همان معنایی که از سوژه یک گفتار یا نوشتار یا کار هنری و یا «تم» در موسیقی سخن می گوییم: رانسیر می پرسد چه چیز به عقلانی بودن این درام، یعنی سناریویی که سوفوکلس برای روایت داستان ادیپوس پرداخته، لطمه می زند. و بعد می گوید جواب مثل روز روشن است: خود «سوژه»، یعنی شخصیت خود ادیپوس.
5 .خواننده فارسی باید با احتیاط به ثبت اسامی کتاب بنگرد: آسیخولوس به جای «ایسخولوس» (ص28)، بوکهارت به جای «بورکهارت» (ص22)، تاین به جای «تن» (taine) (ص55)، باتوکس به جای «باتو» (batteux) (ص55)، دوسلاریس (از شخصیت های رمان فلوبر) به جای «دلوریه» (deslauriers) و از همه بدتر: ثبت عنوان شاهکار ایبسن به صورت«روزمر شولم» آن هم زمانی که دو ترجمه فارسی قابل اعتماد از این نمایشنامه در دست داریم. درست است، ایبسن نروژی است و تلفظ نام ها و واژه های این زبان برای ما آسان نیست اما این عذر در این مورد خاص پذیرفتنی نیست. عنوان درست شاهکار ایبسن «روسمرس هلم» است و فاجعه بارتر اینکه مترجم ما «ربکا وست» قهرمان مونث نمایشنامه را «مدیره» معرفی می کند:«مدیره» معادل پیشنهادی مترجم ما برای واژه governess است (لابد مترجم خیال می کند این کلمه از ماده govern به معنای حکومت کردن ساخته شده). متاسفانه governess در انگلیسی به «معلمه های سرخانه» می گویند. در صفحه 74، مترجم ربکا را «فرزند طبیعی پدرخوانده اش»وصف می کند و نمی داند که natural در این ترکیب به بچه«نامشروع» دلالت می کند. در صفحه68، به ترکیب عجیب «اپرای زنجیره ای» برمی خوریم و البته خدای را باید شکر کرد که مترجم از پاورقی دادن دریغ نمی کند: opera وseria seria ربطی به serial یا series ندارد. seria واژه ای ایتالیایی است به معنای serious. این اصطلاح برای توصیف اپراهای «جدی» و سطح بالای قرن هجدهم ایتالیا وضع شده، در تقابل با «opera buffa» به معنای «اپرای بامزه» یا «خنده دار».
منبع: شرق
نظرات مخاطبان 0 3
۱۳۹۳-۰۸-۰۱ ۱۱:۵۵mohsen 1 14
۱۳۹۳-۰۸-۰۴ ۲۲:۲۴ 0 6
۱۳۹۳-۰۹-۱۸ ۰۱:۳۵farhad 1 1